کفر و دین،تعصّب و تفرقه نیست؛خیال بافی های بی درد و جدال بی دردان فیلسوف و صوفی نیست.کفر و دین،«غیّ» و «رشدِ»انسان است.[«لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ: در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است»(بقره:256)].
من از اسلامِ استعمارزده سخن می گویم؛و هیچ نیروئی در دنیا به اندازهء اسلام،قربانی استعمار نشده است.بنابراین همهء روشنفکران کشورهای اسلامی،باید یک جنگ آزادیبخش برای خودِ اسلام آغاز کنند،که اسلام آزاد بشود؛خود اسلام نجات پیدا کند،نه اینکه مسلمان ها نجات پیدا کنند.
اگر مسلمان ها نجات پیدا کنند و اسلام،زندانی باشد،باز دومرتبه می افتند در داخل زندانِ«ارتجاع»؛و باید دائماً بروند و برگردند – مثل آن چه می بینیم – یا از اسلام کنار می روند و دنبال یک ایدئولوژی دیگر می روند؛و باز به دنبال یک جای دیگر می افتند.بنابراین جنگ آزادیبخش ضدّ استعماری،یک جنگ اسلامی است،نه جنگ مسلمانی(ملّت های اسلامی یا طبقات اسلامی یا توده های اسلامی).خود اسلام باید از زندان قرن هایش نجات پیدا کند.
بزرگترین راه نجات مسلمان ها و مردم و انسان ها و توده ها،نجات دادن خودِ اسلام است از زندان یک گروه کاملاً مشخّصی که آگاه و ناآگاه،به «قدرت زمان» و «طبقهء حاکمه» و به هر حال «پول»،وابسته است.تا وقتی که «دین» از «پول» تغذیه کند،مسلّماً خادم پول است،خادمِ مردم نیست؛و مردم را به صورت «رعیّت» دین نگاه می دارد(یعنی عوام)،و نه نجات یافتهء دین!
اسلام دینی بود که با«نه»ی محمّد(ص)،وارث ابراهیم(س) و مظهر دین توحید خدا و وحدت خلق،در تاریخ انسان پدید آمد؛«نه» ای که شعار توحید با آن آغاز می شود.شعاری که اسلام،در برابر شرک – مذهب اشرافیّت و مصلحت – با آن آغاز شد.